پارت پنجم رمان سیب سیاه

ساخت وبلاگ
هممون به هم نگا کردیم ....

-

-مسیحا : بابا اینجا چرته ... این مسخره بازیا رو تموم کن لیندا 

-

اب دهنمو قورت دادم و با ترس گفتم : جناب روح اسمتون چیه ؟ 

نلبکی روی حرف های ج و ک ایستاد ... 

-

-

حتی جیغ زدن هم از یادمون رفته بود رنگامون با دیوار روبه روییمون مو

نمیزد  ... ولی من با کمال پرویی بازم سوالامو میپرسیدم 

من : شما کجا مُردید ؟

روح : باغ سیب روبه رو 

همون لحظه از باغ سیب روبه رو صدای جیغ اومد ... و یه رعد و برق اسمون رو روشن کرد ...

لویی : لیندا تو روخدا این کارارو تموم کن ...

قدرت تکلممو از دست داده بودم

مسیحا : جناب روح ما میخواییم ارتباطمون رو با شما قطع کنیم

نلبکی روی کلمه(( نه)) ایستاد  

متوجه رنگ پریده لورا شدم  دستمو لرزون از روی نلبکی برداشتمو اونو شکوندم ...

هم زمان با صدای شکستن نلبکی صدای رعد و برق هم بلند شد و بارون شروع به باریدن کرد ///

 

دختروونه ...
ما را در سایت دختروونه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dokhtarooneh15a بازدید : 88 تاريخ : شنبه 6 آذر 1395 ساعت: 15:24